- یادداشت
- بازدید: 1306
فرمانده اي در پي صلح
غروب یکشنبه، خبر چنان ناگهانی و واقعه چنان غير منتظره بود، که نخستین واکنش همگانی، بهت بود. به راستی آيت الله هاشمی ما را تنها گذاشته است؟ مرد بحران های ایران و يار صديق انقلاب که در طول بيش از شصت سال زندگی سیاسی، مبارزات انقلابی، فرماندهی جنگ، مدیریت سازندگی و آرایش دهی به نیروهای سیاسی را به گونه رقم زد که هیچ طوفان و بحراني نتوانست سد راهش شود. مردی که بر همه تندبادها غلبه کرد و بحران ها را به اعتدال رساند و اما... به ناچار باید پذیرفت که امروز آيت الله مردمي در ميان ما حضور ندارد.
نخستین تصویر هاشمی در ذهن من از سال های دبستان شکل گرفت. یکی از روزهای جمعه آن سال ها، پسر خردسالی بودم که همراه پدر راهی محل سخنراني رييس جمهور وقت می شدم. فضا پر شور و هيجان بود.جمعیت شعار می داد: «دشمن هاشمی، دشمن پیغمبر است». بعد آیت الله خطبه می خواند. همه همراه او اقامه می بستند و نماز می خواندند. سال ها گذشت و آن اقتداکنندگان دیروز، منتقدانی شدند که او را مروج اشرافگري می دانستند. وقتی خبر را شنیدم و هر چند جانگاه، اما باورش کردم، با خودم گفتم: «آیت الله! من تاریخ را گام به گام با خاطرات شما مرورکرده ام. اما دلم می خواهد اینجا راوی تاریخ نسل خویش باشم. تاریخ نسلی که هیچگاه نتوانست شباهت هاي بین هاشمی و امیرکبیر را نبيند. بخشي از این نسل در دانشگاه علیه توسعه هاشمی فریاد زد و در میان ستون های رنگارنگ روزنامه های پررونق آن سال ها،حکایت هاشمی را با صدای بلند برای همکلاسی هایش خواند. نسلی که تابوشکنی و هنجارشكني کرد و برای نخستین بار، لیست سی نفره اش را بدون نام هاشمی به صندوق انداخت و امروز نقطه نقد و تامل ها و تحلیل ها، دقيقا از همان زمان شروع مي شود. غرش آن سال ها، بخشی از برافروختگی ایام جوانی نسل من بود. شما می دانید که بی تردید نمی توان خطاهای مدیریتی در شکل گیری این غضب آلودگی خام جوانی را نادیده گرفت.»
نسل من، نسلی که انقلاب را از پس کتاب ها و خاطرات چون هاشمی ها شناخت، همراه آیت الله از رادیکالیزم جوانی عبورکرد و به ضرورت تعقل همگانی رسید. اگرچه هاشمی نیز همراه این نسل، از چهره سنتی دیروزش گام به گام فاصله گرفت و به مردمسالاری توسعه گرایانه نزدیک شد و با انتشارخبر فقدان او، ناگهان دلشوره های کوچک ایرانیان به شکل دغدغه ای بزرگ در نگاه ها و پچپچ هایشان پیچید: «شاید هاشمی امروز می توانست مردی چند وجهی در بحران های چند لایه ملی و منطقه ای باشد.»
ما ترسیدیم زیرا که جهان امروز اطرافمان پر از غول های ترس آور است و در محاصره ترامپ و داعش، ناخودآگاه نخستین گزینه در دسترسمان، هاشمی است. ترسیدیم زیرا همچنان گمان می کنیم که فقط سیاستمدار زیرکی چون شما می تواند این کشتی را به سلامت از طوفان عبور دهد. ما ترسیدیم زیرا که هنوز از یاد نبرده ایم در آخرین سفر هاشمی رفسنجانی به عربستان؛ او مهمان ویژه کاخ پادشاه بود و ملک عبدا… درهای فدک را به رویش گشود.
همه می دانیم که هاشمی رفسنجانی در سال های اخیر، قدرت اجرایی و توان سازماندهی لجستیک نداشت اما همچنان در اذهان عمومی، این آيت الله بود که می توانست به سپری در برابر تند روی ها تبدیل شود. برای مردمانی که روزگاری ثروت افسانه ای هاشمي! نقل مجالس و شب نشینی هایشان بود، اکنون حضور او دلگرمی بزرگی بود که برای فرار از محاصره ترامپیزم به اندیشه های او پناه مي آورند؛ آيت الله با شکیبایی شایعات را خنثی کرد و با هوشمندی صدای ملت را شنید و حالا در سرزمینی که مرز میان قدیس و ابلیس در نگاه مردمانش روز به روز باریک تر از دیروزشان می شود، شاید آخرین ارمغان عمرش تعبیر مفهوم فراموش نکردن و بخشیدن به شکل یک تجربه ملی است. تجربه ای که فردای وطن به شدت نیازمند آن است.
برای من هم، مثل بسیاری دیگر از نسل دومی های انقلاب، نام انقلاب و جمهوری اسلامی با نام هاشمی رفسنجانی عجین شده است. از همان زمان که هم نسلان من ، شاید برای نخستین بار، با صدا و چهره هاشمی در سال های دهه ٦٠ و در صحنه های فرماندهي دفاع مقدس، همراهي ها با امام (ره) و همه آن دوران،
در جنگ تحمیلی و خاتمه جنگ ، در جنگ خلیج و مکاتبات با صدام، در ماجرای مک فارلین ، در انتخابات و غیره، آشنا شدند، گویا در هر معضل و مشکلی گ وش ها به سخنان او ، به ویژه در قالب خطبه های نماز جمعه ، معطوف می شد که هم ابعاد مسئله مستحدثه برای آن ها روشن شود و هم با تحلیل های مستدل و امیدوار کننده او نشاط و همت مضاعفی برای ادامه راه پیدا کنند. چرا که هاشمی روحیه مبارزه و مقاومت بردبارانه بود.
سخنی ورای سوگ واری ...
صاحب اين قلم طي اين سال ها و در همه فراز و نشيب ها به شخصيت حضرت آيت الله هاشمي و روحيه ي متعادلش علاقمند بوده است. ليکن چند نکته به طور خاص قابل اشاره است:
• نخست اينکه هاشمي، با شجاعت کم نظيري که داشت، کمتر اسير جو غالب مي شد، و به رغم مشورت پذيري بالا، هر گاه به نظري مي رسيد که اجراي آن را، با توجه به آينده نگري شگرفي که از آن برخوردار بود، به نفع کشور مي دانست، برآن پاي مي فشرد، و چندان به عکس العمل هاي بيروني توجه نمي کرد. پا فشاري بر آغاز کار متروي تهران در زماني که شعارهاي به ظاهر زيبا، مردم پسند و مستضعف گرايانه: که چنين پولي را بايد به جاي تهران در روستاهاي دور افتاده هزينه کرد، تنها از فرد شجاعي چون هاشمي بر مي آمد. احداث دانشگاه آزاد اسلامي، با همه کاستي هاي آن، كه از خروج هزاران جوان ايراني از کشور به قصد تحصيلات عاليه و به تبع آن از خروج ارز فراوان از کشور جلوگيري کرد. در همان دوران که سخن گفتن از اقتصاد مردمي و مقابله با دولتي کردن اقتصاد گناهي کبيره محسوب مي شد و حتي ثروت آفرينان و کار آفرينان با الفاظي چون "زالو صفت" مورد خطاب قرار مي گرفتند، او از اين که در خطبه هاي نماز جمعه از وجود کارخانه داراني سخن گويد که حاضرند براي اهداف جنگ و انقلاب حتي کليد کارخانه خود را هم تقديم کنند ابايي نداشت. در همان زمان که بنا به دلايلي برخي از نمازگزاران، به تحريک افراطيون، در نماز جمعه اي که وي خطيب آن بود فريادهاي "مرگ بر بازرگان" سرمي دادند، وي از اين که آن ها را از تکرار اين شعار باز دارد و اعلام کند که اين شعار را در حق مهندس بازرگان ناروا مي داند و از آن ها بخواهد که حداقل در نمازهايي که وي خطيب و امام آن است، از تکرار آن خودداري کنند هيچ ابايي نداشت. هر چند که مي دانست در آن دوران موج ترورهاي کور منافقين و معاندين، تندروي سکه ي رايج است و اعتدال مي تواند وي را آماج حملات قرار دهد.
• دوم: هاشمی، در یک کلام سياستمداري بود كه فرزند قرآن بود و لازمه زندگی سیاسی او همین انتخاب های روزمره معطوف به اخلاق و حق طلبي و عدالت خواهي. اخلاق، جز در مواردی معدود و متکی بر فطرت و وحی الهی، دامنه ای قابل تفسیر و آلوده به نسبیت دارد. اخلاقی زیستن یک سیاستمدار نیز در همین ورطه پرمناقشه و هول برانگیز گرفتار است. ازهمین روست که برای سیاستمدار اخلاقگرا، عرصه بسیار تنگ و محدود است. باید با بدنامی سیاستمدار بودن گذران عمر کند. از سویی، باید حدود دینی و ملی را برای خود تعریف و رعایت کند، و از دیگر سو به اعمال قدرت یا مبارزه بر سر آن بپردازد. سختی کار به حدی است که از دید بسیاری کسان، سیاست_ورزی با اخلاق کنار نمی آید و عطای سیاست را به لقای آن می بخشند و محبوبیت را به نفرت عوام و خواص ترجیح می دهند. (لازم است که حرفه سیاست ورزی و سیاستمداری در کشور ما مورد بحث و ارزیابی فراوان قرار گیرد و از آن اعاده حیثیت شود و عوام و خواص در معرض یادگیری دائمی درباره «زندگی سیاستمدارانه» قرار گیرند. سیاستمداری، یک حرفه لازم و ضروری برای حیات مدنی است و باید محترم شمرده و تأمین امنیت شود. از جمله مهارت های زندگی، مهارت های زندگی سیاسی است تا همگان بتوانند سره را از ناسره در زندگی سیاسی تمیز دهند، تا یاد بگیرند که چگونه اشتباه سیاستمدار را تحمل یا اصلاح کنند، تا بتوانند ببخشند و فراموش نکنند، تا اعتماد کنند و ایمان کورکورانه نیاورند، تا کسان را از
ناکسان تمیز دهند، تا رجاله های شهرت طلب تازه به دوران رسيده كه مخالفت و حملات ناحق به آيت الله هاشمي را نشانه بزرگ نشان داده شدن خويش مي دانستند را از رجال شرافتمند تشخیص دهند. امید که درس ما از زندگی و رحلت آیت الله هاشمی، درکی متناسب با زندگی سیاستمدارانه باشد. رنج یک سیاستمدار گنج پرارزشی برای زندگی مدنی ماست.)
• سوم: شخصيت هاي تاريخي ما نيز كمابيش بازتابي از واقعيت جامعه ايران هستند. نفي و رد و يا مطلق كردن هركدام مترادف با نفي یا رد و مطلق كردن جامعه ايران خواهد بود. ما بايد ياد بگيريم كه نگاه شيفتگي يا تنفرآميز را از شخصيت هاي تاريخي حذف كنيم، و از موضعي بيطرفانه تر به ارزيابي آن ها بپردازيم. آقاي هاشمي نيز مشمول همين قاعده است. كسي كه ۶۰ سال در مبارزه و فعاليت سياسي حضور داشته و در چندين رويداد مهم و تاريخي كشور مثل دوران مبارزه، انقلاب، جنگ و سپس ۸ سال رياست جمهوري و پس از آن حضور داشته است، نمي تواند واجد نكات قوت و ضعف نباشد. تحليل هاي مطلق گرايانه در گذر تاريخي كمرنگ و بي اثر مي شوند و نگاه بي طرفانه و واقع بین است كه
براي درس آموزي ما از تاريخ ضروري است.
• چهارم:نكته مهمي كه به طور جدي بايد به آن پرداخت، موضوع عوارض سياسي درگذشت سياستمداران و در این مورد خاص آقای هاشمی است. فوت هر سياستمداري كه در قدرت يا بيرون آن باشد، كمابيش به لحاظ خبري واجد اهميت است، ولي در جامعه اي كه ساختارهاي جا افتاده سياسي دارد، اين اتفاقات لزوماً اهميت سياسي بالايي ندارد، زيرا نقش و اهميت افراد در برابر ساختارها به نسبت حاشيه اي است. اين امر بدان معنا نيست كه نقش شخصيت ها را در تاريخ ناديده بگيريم يا كم اهميت بدانيم، ولي هر نهاد يا جريان سياسي كه اتكاي بيش از حد به اشخاص داشته باشد نه فقط سرنوشت نامعلومي را براي خود رقم مي زند، بلكه در انجام كنش اجتماعي و سياسي بسيار ناكارآمد خواهد شد. اين وضعيت كمابيش مثل وضعيت كشورهاي نفتي است كه ثبات و آرامش آن ها به شدت وابسته به درآمدهاي نفتي است و هرگاه اين درآمدها قطع شود يا كاهش يابد به همان نسبت مديريت در _حكومتِ نفتي_ دچار بحران و چالش مي شود. آنچه كه امروز فوت آقاي هاشمي را مهم كرده است، نگراني از ميزان تأثيري است كه در غياب اين عامل تأثيرگذار بر روند سياسي جامعه و گروه هاي خاص گذاشته مي شود. امروز وضعيتي پيش آمده تا نيروهايي كه به هر دليل خود را در ذيل و يا وابسته به كنش سياسي آقاي هاشمي تعريف مي كردند، روي پاي خويش بايستند و نگاه خود را به عرصه عمومي جامعه گسترش دهند.
• پنجم: هاشمی را پایه گذار برنامه ریزی نوین در ایران می دانند. زیرا تهیه و تدوین برنامه های پنج ساله از دوران ریاست جمهوری ايشان آغاز شد. اکبر هاشمی رفسنجانی سیاستمداری است که در میان اقتصادی ها به داشتن ایده های نو و دیدگاه های توسعه ای معروف بود. اقتصاددان های لیبرال، او را سیاستمداری با دیدگاه های نزدیک به اقتصاد بازار آزاد می شناختند. او به شدت بخش خصوصی را تشویق می کرد و تمایل به حضور پررنگ بخش خصوصی در اقتصاد ایران داشت. در دوران ریاست جمهوری او اتاق های بازرگانی دوباره پا گرفتند و برای بازنگری در سیاست های کلی اصل ۴۴ تلاش های بسیاری انجام داد. دو دهه بعد از پایان جنگ تحمیلی، اقتصاد ایران به طور مستقیم و غیرمستقیم مدیون تلاش های اوست. چه در بُعد اجرایی و چه اندیشه اي ؛ سیاستمداری که اقتصاددانان او را تئوریسین اقتصاد پس از جنگ می دانند. اعتقاد عمیق او به برنامه ریزی سبب شد تا نهاد برنامه ریزی در ایران پس از
انقلاب دوباره جایگاه مهم خود را بازیابد. پایه گذار برنامه های توسعه ای بعد از انقلاب در ایران، هاشمی رفسنجانی است. اگرچه اين برنامه ها تا پايان برنامه سوم به طور جدي پيگيري شد ( همچنین در نگارش برنامه چهارم) و پس از روي کار آمدن محمود احمدي نژاد، توجه به اين برنامه ها نيز به فراموشي سپرده شد، اما او هرگز از پای ننشست و برای احیای برنامه های توسعه ای در مجمع تشخیص مصلحت نظام تلاش بسیاری کرد. در تمام سالهایی که برنامه های توسعه-چهارم و پنجم (با وجود اینکه در دولت احمدی نژاد با گرته برداری از برنامه چهارم نگارش شده بود) مورد بی توجهی قرار داشت، هاشمی رفسنجانی چراغ مجمع را برای برنامه ریزان روشن نگه داشت. ذهن برنامه ریز و خلاق هاشمی رفسنجانی سبب شد تا سیاست های کلی اصل ۴۴ با تلاش های او در مجمع تشخیص مصلحت نظام بازطراحی شود. اوبرای تمام گره های اقتصادی، راهکار داشت. دولتمردان دو دهه گذشته، همواره او را به عنوان قاضی اقتصاد می دانند،چه آنکه برای مشکلات لاینحل اقتصاد همیشه راهکار داشت. اگر چه می توان اوج توجه و ذهن توسعه گرای هاشمی را در تدوین سند چشم انداز توسعه جمهوری اسلامی ایران جستجو کرد. او همواره در مثال های خود از مالزی به عنوان کشوری که می تواند الگوی ایران باشد، یاد می کرد. علاقه مند بود، ایران در مقام اقتصادهای نوظهور قرار بگیرد. اقتصادهایی که رشدهای اقتصادی دو رقمی دارند و در کوتاه مدت توانستند، توسعه یافته شوند.به توصیه های اقتصاددانان بسیار توجه می کرد. در مسیر این تلاش برای توسعه ایران،منتقدان و دشمنان بسیاری هم داشت. اگرچه منتقدان او منکر فعاليت هاي زيربنايي در ۸ سال دولت سازندگي نبودند، اما معتقد بودند که سبک و شيوه فعاليت اقتصادي دولت هشت ساله هاشمي، فرهنگ نظام سرمايه داري را در کشور پياده کرده است. دیدگاهی که حالا بعد از یک دهه خود همان منتقدان به دنبال اجرای دیدگاه های هاشمی رفسنجانی هستند.
• ششم: اکبر هاشمی رفسنجانی، مردی که یکی از «ستون های نظام» شناخته مي شود میراثی پیچیده و چندوجهی از نظمی خاص (و نهادهای مرتبط) به جا گذاشت که بیش از هر کس دیگری در ایجاد آن مسئول بود. رفسنجانی بسیاری از نهاد های جدید ایجاد شده توسط جمهوری اسلامی را در سال ١٣٥٧ شکل داد. از دفتر رهبری تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت نظام (که تقریبا از آغاز کار تا روز مرگش ریاست آن را برعهده داشت). رسانه های فارسی زبان رضد فضای مجازی،
نشان می دهند که بسیاری از ایرانیان همچنان از واقعه درگذشت او، در شوک هستند و نگران این که در آینده چه پیش خواهد آمد. این واکنش همان قدر که بازتابی از نقش حیاتی هاشمی رفسنجانی در تاسیس و ثبات جمهوری اسلامی است نشان دهنده دورانی آشفته در محیطی است که ایران در آن به سر می برد.
• هفتم: در زمان های مختلف آیت الله رفسنجانی در برابر انتقادات سختی از همه جناح های سیاسی ایران قرار گرفت. گویی همه چیز او بد بود. خانواده ای فاسد و منبع واقعی فتنه در جمهوری اسلامی تنها تعداد کمی از توهین هایی بود که به او می شد. با این حال مرگی این چنین آرام برای یک سیاستمدار نسبتا محبوب در این منطقه از دنیا، پدیده نادری است. نحوه مرگ او همان چیزی بود که در کلماتش گفته بود. پس از «آگاهی ای که مردم در دو انتخابات گذشته کشور نشان دادند» او گفت که «حالا می توانم در آرامش بمیرم.» او در جوار بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران آرام گرفت. رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای در دانشگاه تهران و در حضور جمعیتی قابل ملاحظه نماز او را خواند. مقامات تهران از شرکت بالای دو میلیون نفردر این مراسم صحبت کردند تقریبا به اندازه رایی که او در سال ٩٤ برای کسب کرسی شماره یک در مجلس خبرگان از آن خود کرد. در واکنش به شعارهای رسمی بلندگوها، مردم شعارهای دیگری سرمی دادند تا علی مطهری، نائب رئیس مجلس در توییتی اعلام کند که شعارهایی که از صفوف مردم شنیده می شد نشان داد که باید موضوع حصر خانگی به زودی حل شود. درگذشت او فقط حامیانش را منحر نکرد. بلکه این بهت و ناباوری حتی در رفتار رسانه های بزرگ مخالف او هم آشکار بود.
موضوعی که به سادگی در رفتارهای مردد صدا و سیما هم به چشم آمد. تلویزیون دولتی ایران در ابتدا نمی دانست چه باید بکند. رفسنجانی پس از انتخابات سال ٨٨ و آخرین خطبه نماز جمعه اش به ندرت در تلویزیون ظاهر شد. او در آن خطبه خواستار رفع نگرانی و ابراز هم دردی با خانواده های آسیب دیده شد و از صدا وسیما خواست تا مناظره ای بی طرفانه را برگزار کند. پاسخ صداوسیما در نامه تسلیت مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای آمد. «با از دست دادن هاشمی، می دانم که هیچ شخصیتی دیگری نیست که با او چنین تجربه مشترک و طولانی در بالا و پایین های این دوره تاریخی داشته باشم.» با اذعان وجود اختلاف نظر، آیت الله خامنه ای همه را مطمئن کرد که حتی «باوجود وسوسه های شیاطین که به طور سخت و جدی تلاش کردند تا در سال های اخیر از این اختلاف نظر استفاده کنند، هرگز محبت شخصی عمیق بین این دو نفر از بین نرفته است.» وبسایت شخصی رهبری در پیامی عکسی از رهبر در کنار هاشمی رفسنجانی قرار داد و نوشت «59 سال همکاری و همدلی». سازمان صدا و سیما پیام را دریافت کرد. هاشمی رفسنجانی به تلویزیون بازگشت و حتی احمد خاتمی امام جمعه تهران، مراسم تشییع و تدفین ایشان را مناسبتی برای نشان دادن وحدت به جهان نامید. مطمئنا اشک ها و بغض های ایرانیان، برای از دست دادن ناگهانی ایشان نشان دهنده عشق و احترامی است که برای این فرد داشتند.
• هشتم: شايد يكى از برجسته ترين و مهمترين شايستگى هاى هاشمى كه او را از همه بزرگان ديگر متمايز مي ساخت، اين بود كه هاشمى مرجع گروه هاى مرجع بود.
بعضى از گروه هاى اجتماعى براى گرايش هايى از مردم به عنوان مرجع و مورد وثوق هستند که مي توان از نظرات و راهنمايي هاى آنان در مسائل مختلف استفاده كرد و از آنان راهنمايي گرفت شناخته مي شوند. اينان به نوعى مورد اعتماد و طرف مشورت جامعه قرار مي گيرند و از اين جهت محل رجوع مردم و به عبارتى مرجع آنان هستند. به عنوان مثال علما، دانشگاهيان، پزشكان، فرهنگيان، هنرمندان و بزرگترها در فاميل هريك به نوعى براى جمع هايى از مردم گروه مرجع محسوب مي شوند و مردم با مشورت و نظرخواهى از آنها به نوعى راهنمايى مي شوند و آرامش مي گيرند.
آقاى هاشمى هم مرجع بود اما نه براى آحاد جامعه و اقشارمختلف؛ بلكه براى گروه هاى مرجع و نخبگان جامعه. هاشمي بويژه پس از فراغت از رياست جمهورى و جداشدن از كارهاى اجرايى، يعنى دو دهه آخر عمر پر بركتش كه از فرصت بيشترى برخوردار بود، نقش مرجعيت براى گروه هاى برجسته و نخبگان را به نحو بارزترى ايفا مي کرد. يكى از برنامه هاى ثابت و موثر آقاى هاشمى در اين دوران صرف اين ملاقاتها مي شد. هر گروه يا جمعى از فرهيختگان جامعه ساعتى با ايشان بودند و گزارشى از حوزه خود می دادند و از نظرات و ديدگاه هاى آيت الله بهره مي گرفتند و مي رفتند. جالب اين بود كه ايشان براى هر گروهى متناسب با گرايش يا تخصص و علاقه خود نكات مفيد و نوعا راهگشايي براى گفتن داشت. اعم از اينكه مديران دولتى در دستگاه هاى مختلف باشند يا احزاب و گروه هاى سياسى باشند يا فرهنگيان و كارگران و دانشگاهيان و نويسندگان و اصحاب رسانه يا تشكلهاى غيردولتى و كارآفرينان و اقتصاددانان و اصناف و بازاريان و بخش خصوصى يا فرماند
هان دفاع مقدس و نيروهاى نظامى و امنيتى يا وزرا و نمايندگان مجلس و يا استانداران و گروههاى دیگر از حوزه و دانشگاه.
حال سوال اصلي اينجاست كه چرا آقاى هاشمى اينگونه مورد وثوق و مورد رجوع نخبگان و گروه هاى برجسته اجتماع واقع مي شد؟ به نظر حقير، نكات ذيل در مقبوليت ايشان به عنوان یك راهنما و مرجع رجوع نخبگان تاثير داشته است كه ذيلا به آنها اختصارا اشاره مي كنم
١-آقاى هاشمى نگرشى بلند و نگاهى باز و جامع به مسايل داشت و از يك نظم فكرى ابعادمند برخوردار بود، به همين دليل ورودش به مسائل همراه با نظرات راهگشا و سازنده بود.
٢-شرح صدر آقاى هاشمى در شنيدن مطالب مختلف و حتى منتقد و مغاير نظرات خودش بسيار بالا و تحسين برانگيز بود و افراد حتى يك كارشناس احساس مي كرد راحت مي تواند نظرش ولو غلط يا ناقص باشد را مطرح كند.
٣- از ويژگيهاى خوب ايشان اين بود كه مسايل و مطالب را خوب گوش مي كرد و بعضا سوالات دقيق و تخصصى مطرح و بعد اظهار نظر مسلط و موثرى مي نمود.
٤- البته حضور ذهن، حافظه قوى و تسلط و اشراف اطلاعاتى ايشان به امور اجرايي، اقتصادى و فرهنگى اجتماعى كشور به ايشان توان طرح نظرات روشنگر مي داد. اين ويژگى باعث مي شد افراد نتوانند نظرات نادرست و اطلاعات غيردقيق در حضور ايشان طرح كنند.
٥-تفكر اعتدالى، منصفانه و واقع بينانه و دلسوزانه ايشان نيز باعث مي شد مخاطبين به نوعى قانع و مجاب شوند و سخنان ايشان به دور از منش آمرانه به دلشان بنشيند.
٦- دركنار مواردي كه ذكر شد، سابقه طولانى و توفيقات و برجستگيهاى آقاى هاشمى در فعاليتهاى قبل از انقلاب و مسووليتهاى پس از انقلاب، از ايشان يك پيشكسوت تمام عيار ساخته بود؛ به گونه اي كه مبارزان و سياسيون فبل از انقلاب ايشان را پيشتاز خود مي دانستند، همين طور روحانيون و ياران امام و ايضا نمايندگان مجلس و مديران دولتی، همين طور نيروهاى سپاه و ارتش. و البته جناحها و جريانهاى سياسى و ساير گروه ها هريك در ارتباط و گفتگو با ايشان به نوعى احساس مي كردند با يك بزرگترروبرو هستند كه بايد از او توشه برگيرند.
و اما حرف آخر ... مردی در میانه
خروج هاشمی رفسنجانی از صحنه سیاسی عادی نیست. او بدون شک میراثی پیچیده برای جامعه ای باقی گذاشته است که برای دهه های پیش رو احتمال آشفتگی در آن وجود دارد. او نه تنها فردی مصلح و اندیشمند در برنامه اقتصادی و توسعه دوران مبهم بازسازی پس از جنگ بود، بلکه با نفوذترین فردی بود که دوران خشونت آمیز جمهوری اسلامی را کنترل می کرد. با این حال در دوره جدید با وجود بیرون ماندن از قدرت اجرایی، او کسی بود که انتقادات شدید طبقه متوسط شهری را در مسائل مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در مورد سختگیری های مختلف، می شنید. وی بارها به اشتباهات اذعان کرد و در تریبون های عمومی از وضعیت کشور انتقاد کرد و بارها مایل به سرمایه گذاری در انتخابات سیاسی بود با وجود این که مورد پذیرش قرار نگرفت و حتی یک بار در بررسی صلاحیت رد شد. این چیزی است که او در سال ٢٠١٣ و در هنگام ورود به انتخابات ریاست جمهوری گفت: «پس از سال ها مسئولیت براساس انتخابات و انتصابات، من خود را شاید برای آخرین بار در برابر رای مردم شریف ایران می گذارم تا میزان صحت یا نادرستی مواضع من در ترازوی عمومی قرار بگیرد.» شورای نگهبان اما صلاحیت او را تایید نکرد تا حسن روحانی که از نظر سیاسی مواضعی نزدیک با او داشت پس از محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری برسد.
چرا و چگونه تمام این تغییرات در این سال ها اتفاق افتاده است. من در حال حاضر بینش خاصی در این مورد ندارم. اما نکته ای کاملا قانع کننده وجود دارد که محمد جواد کاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در یادداشتی کوتاه عنوان کرده است: «مهم، موثر، اما دوست نداشتنی.» به گفته کاشی اگرچه هاشمی رفسنجانی چهره های مختلفی برای مردم ایران نمایش داده است اما روش او یکسان باقی ماند. او بارها و بارها علیه افراط در هر دو طیف سیاسی هشدار داد. او فردی میانه رو بود. سیاست های او برخلاف آن چه برخی ادعا می کنند یک ایدئولوژی خاص سیاسی و متمایل به «مدل چینی» نبود و تا حد زیادی با توجه به زمینه های سیاسی شکل می گرفت. نصحیت مورد علاقه او که به هر کسی ارائه می داد اجتناب از افراط بود. وزیر بهداشت فعلی، سید حسن هاشمی که رفسنجانی را تنها چند ساعت قبل از حمله قلبی دید، اعلام کرد که آرزوی قلبی رئیس جمهور سابق جلوگیری از تضاد سیاسی و درگیری بود که از نظر رفسنجانی سم مرگ بار علیه پیشرفت و استقلال کشور است.
بنابراین در طول زندگی سیاسی حرفه ای خود، هاشمی رفسنجانی به جای ایستادن در این سو یا آن سوی خط، از همه خواست تا در وسط بایستند و هم زیستی و در جوار هم بودن را نه تنها در سیاست داخلی بلکه در سیاست خارجی ایران خواستار بود.
هاشمی با مشی میانه رو و اهل تعامل خویش، سیاست و روابط خارجی کشورمان را به گونه ای هدایت کرد که تنش ها با همسایگان و سایر کشورها به حداقل برسد و در فضایی امن و باثبات، شرایط پیشرفت و سازندگی کشور فراهم شود.
درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی، فصل مهمی از روابط میان ایران و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را به پایان رساند و اکنون با درگذشت وی دوران دیگری آغاز خواهد شد.
اين روزها پس از رحلت تاثر انگيز آيت الله هاشمى نکته نظرات و بيانات گوناگون و متنوعى درباره ويژگي هاى شخصيتى و ابعاد انديشه و خدمات برجسته ايشان در مصاحبه ها، گفتگوها، يادداشت ها و مقالات مطرح گرديده كه خود نشان از ابعادمند بودن و جامعيت شخصيت آن بزرگوار است.
در پايان ذكرخاطره اى دلنشين از اين عزيز سفركرده را خالى ازلطف نمي دانم. در ايام انتخابات سال ٨٤ در اتحاديه انجمن اسلامي دانشجويان شرق آسيا مسئوليت كميته دانشجويي ايشان را با تفالي به كتاب آغاز نمودم؛ آيه اى كه آمد هم تكان دهنده بود، هم روحبخش و آن آيه اين بود: "من المومنين رجال صدقوا ماعاهدواالله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و مابدلوا تبديلا"
اما صد افسوس كه از وجود اين شخصيت برجسته به خوبى بهره گرفته نشد و متاسفانه در دهه گذشته و بعضا قبل از آن كم لطفي ها و بي انصافي هاى فروان را در ارتباط با اين انسان بزرگ شاهد بوديم و ايشان همچون دوست و يار شهيدش بهشتى مظلوم واقع شد و از ظرفيت ها و توانايي هایش در حل مشكلات مردم وكشور به خوبى استفاده نكرديم. اما مردم عزيز و حق شناس در بدرقه عظيم پيكر ايشان نشان دادند اين ناروايي ها و تخريب ها هيچ يك نه تنها تاثيرى بر باورشان نداشته، بلكه اثر عكس داشته است.
اميد كه تنگ نظري ها و افراطگري ها از كشور و جامعه مسلمان ما رخت بربندد و فضاى وحدت و همبستگى تحت لواى انديشه توحيدى جايگزين شود و راه و رسم ميانه روي و اعتدال آن عزيز سفر كرده همه جا هويدا شود.